فرهنگی و ورزشی و مذهبی

فرهنگی و ورزشی و مذهبی

فرهنگی و ورزشی و مذهبی

فرهنگی و ورزشی و مذهبی

داستانهای واقعی از اساتید کاراته قدیم اوکیناوای ژاپن

گوگن یاماگوچی ؛ گربه سبک گوجو – ریو
گوجو – ریو اواخر سال 1920 دراکیناوا توسط استاد میاجی د سال 1931 در اقامت‌گاهی واقع در توکیو با گوگن که بعد‌ها معرف اصلی و رسمی سبک گوجو – ریو در ژاپن شد آشنا شد .
گوگن یاماگوچی متولد 1909 ژاپن است . قبل از شروع کاراته هنر شمشیر زنی را آموخته بود او یک تجربه دوازده ساله با خود داشت وقتی در 1931 با میاجی آشنا و از شاگردان وی شد . وقتی در 1937 دوره کاریش در کنار استاد به اتمام رسید یاماگوچی شاخه اصلی گوجوریوی ژاپنی ( که با مقایسه با سبک اوکیناوا میاجی به وجود آمده بود ) را به عنوان سبکی شناخته شده و مردمی مطرح کرد و آن همان‌هایی است که امروزه انجام می‌دهند .
اول از همه او آنچه در ظاهر دیده می‌شود را عنوان کرد ک کیمونوی سپید و کمربند قرمز از دان 10 و موهای بلند ریخته روی شانه ها که همه و همه به این استاد گوجو – ریو حالتی عرفانی می‌داد . او جوانان ژاپنی را ترغیب می‌کرد تا به جستجوی معنویات بروند . پس از جنگ جهانی دوم در محل تمرینش واقع در توکیو به جوانان درس اخلاقیات و زندگی می‌داد در طی جنگ جهانی دوم و در حالی‌که استاد زندانی روس‌ها بود یک ببر را بدون هیچ سلاحی و تنها با دیت‌هایش شکست داد و به همین دلیل عنوان گربه به او دادند .
گوگن یاماگوچی افرادی مثل ماسوتاتسو اویاما خالق سبک کیوکوشین کای را پرورش داده بود .
( به دلیل روش مبارزه‌اش که به گربه می‌ماند ) او به آنچه در طی سال‌ها قرار گرفته بود تسلط کامل داشت آمادگی در دامن طبیعت پناه بردن به کوهساران تفکر زیر آبشار و فنون شوگاندو .
در اواخر زندگیش یاماگوچی هرم کوچکی ساخت که در زیر آن به تفکر درباره عالم هستی می‌پرداخت وبالاخره در 1989 در حالی که کاراته را به استادان آینده آموزش داده و افرادی مثل ماسوتاتسو اویاما خالق سبک کیوکوشین کای را پرورش داده بود . از نظرها برای همیشه ناپدید شد .

ُُُُُُُُُُُ*************************************************************

میاگی چوجون Miyagi Chojun

میاگی بدون تظاهر نمایش می داد.اوکیناوا هرگز چیزی شبیه به آن را به خود ندید.نمایش او،نمایش یک میجین کاراته بود.میاگی دست خود را میان انبوهی از گیاهان بامبو کرد و یکی از آنها را بیرون کشید.دستش را داخل قطعه بزرگی از گوشت کرد و آن را تکه تکه کرد.گچ سفید را زیر پاهایش پاشید،سپس بالا پرید و پاهایش را به سقف کوبید،به طوری که جای آنها بر سقف باقی بماند تا همه آن را ببینند.تماشاگران او را با کمربندهای بلند می زدند،بدون آنکه بر او اثری داشته باشد.پوست درختی را با انگشتان خود پاره پاره کرد و با انگشت شست پایش قوطی حلبی نفت را سوراخ کرد...و شاهکارهای بیشمار دیگری از این قبیل که ممکن نبود کسی بدون اینکه ببیند،آنها را باور کند.

میاگی تمام بعد از ظهر را نمایش داد،حتی بیش از دو ساعتی که از قبل تعیین شده بود.پس از خاتمه نمایش اظهار داشت :

((هر کاراته کای ماهری که درست تعلیم دیده باشد،می تواند این کارهارا انجام دهد.موضوع فقط این است که باید زحمت بکشد.کاراته یک تعهد کامل است.من کاری نکرده ام که دیگران یا در این مورد شماها از انجام آن عاجز باشید،کاری را که شروع کرده اید به پایان برسانید یا اصلا ً شروع نکنید.هیچ کاری هم غیر ممکن نیست.))

میاگی چوجون در هشتم اکتبر سال 1953 ،در حالی که بسیار قوی و درشت اندام بود و روحی لطیف داشت،در ایشی کاوا در گذشت.میاگی نه در جستجوی جاه وجلال بود و نه در پی کسب سود،زیرا اهل تواضع و فروتنی بود

************************************************************** 

کیان چوتوکو Kyan Chotoku

 

کیان در سنین کهولت گاهی در جشنهاو مراسم عمومی نمایش می داد.افراد پیر و جوان نزد او رفته و می کوشیدند بازویش را که آن را راست و کشیده نگه می داشت،خم کنند.

تلاش و کوشش آنها بی فایده بود.

تا آنجا که تاریخ نویسان اطلاع داشته ونوشته اند،هیچ کس موفق نشده بود بازوی اورا خم کند.آن قدر لاغر و سالخورده بود که بسیاری از مردم از او می پرسیدند :

((راز مهارت و این قدرت در چیست؟!چرا مردانی که 3/1 سن شما را دارند،قادر نیستند شمار را از جای تکان دهند؟ ))

و جواب او همیشه این بود :

    (( تاندِن خود را پرورش دهید.فکرتان را در آن متمرکز کرده و تمام       اعمال و رفتارتان را از آنجا کنترل کنید.کاتا را آن قدر تمرین کنید تا از تاندِنتان ناشی گردد.وقتی که خودتان به کاتا تبدیل شدید،به آن راز مورد نظر دست خواهید یافت.))معروف است که کیان بر KI ( فریاد از ناحیه ناف و شکم ، کیا)  خود تسلط و کنترل کامل داشته و می توانسته با امتداد آن از میان پاهای خود،نیروی آن را تا عمق 30 سانتیمتری داخل زمین فروبرده و خود را به کمک آن بر زمین میخکوب کند   

برگرفته از کتاب مبارزان بی سلاح

**************************************************************

ماتسومورا

یکی از داستانهای مورد علاقه من مربوط به یکی از استادان به نام استاد ماتسومورا است. داستان مربوط به چند دهه قبل در ناهای ژاپن است داستان در دکان کوچک یک هنرمند حکاک که خود نیز یکی از قهرمانان محلی کاراته است آغاز می شود.
هنرمند حکاک مردی قوی هیکل و درشت اندام است و عضلاتی برآمده دارد که آستین های کوتاه کیمونوی او آنها را به سختی می پوشاند دقیقا پس از گذشت چهل سال از سنش می شود گفت که او در اوایل زندگی اش به سر می برد.
یک روز ماتسومورا به مغازه این هنرمند حکاک وارد می شود. ماتسومورا اوایل سی سالگی اش بود اگر چه مثل حکاک نیرومند و قوی هیکل به نظر نمی رسید ولی او هم مردی با ابهت ، بلند قد با چشمانی سیاهرنگ و نافذ بود. وقتی که او می خواست طرحی را که حکاک بر روی چپقش کنده کاری نماید شرح می داد صدایی لطیف داشت.
حکاک نگاهی به مشتری اش انداخت و گفت: آقا معذرت می خواهم، شما همان معلم کاراته آقای ماتسومورا نیستید؟
ماتسومورا جواب داد: « بله چطور مگر. »
حکاک گفت: می گویند شما بهترین استاد کاراته در جهان هستید شما حتی به رئیس قبیله هم تدریس می کنید اینطور نیست؟
او به تلخی و انزجار جواب دا: بودم ولی نه به مدت زیاد در حقیقت از کاراته بیزار شده ام.
حکاک گفت: نمی فهمم هر کس می داند که شما بهترین استاد در قید حیات هستید اگر شما دیگر به رئیس قبیله تعلیم ندهید پس چه کسی این کار را انجام خواهد داد؟ حکاک با مشاهده غم در چهره ماتسومورا اضافه کرد:
« چیز بسیار وحشتناکی بایستی اتفاق افتاده باشد که شما را نسبت به کارته دلسرد کرده باشد. »
ماتسومورا گفت: بله حق با شماست رئیس قبیله شاگردی بی اعتنا با تکنیکهای خام بود که می‌‌خواست در همه مبارزات برنده شود آن هم نه به دلیل مهارتش بلکه به دلیل درجه و مقامش.
یک روز در حین آموزش درسی الزامی من به ضعف های او اشاره ای کردم و از او خواستم که با تمامی قدرتش به من حمله کند. او حمله را با یک ضربه پای دوبل (نیداو گری) باز کرد بدترین ضربه ای که در شروع کار می توان به یک حریف ماهر وارد کرد و من او را حدود شش متر دورتر پرت کردم.
وقتی بالاخره او قادر به راه رفتن شد و خود را جمع و جور کرد دستور داد تا از جلوی چشمش دور شوم و دیگر بر نگردم تا زمانی که احضارم کند. بهتر بود که هرگز تدریس کاراته را با این شخص آغاز نمی کردم. در حقیقت بهتر بود من اصلا کاراته را نمی آموختم.
حکاک گفت: معنی ندارد به هر تقدیر حال که شما دیگر به او تدریس نمی کنید چرا به من آموزش ندهید؟
ماتسومورا گفت: نه همان طور که به شما گفتم من تدریس کاراته را کنار گذاشته ام در هر حال چرا مردی ماهر مثل شما بخواهد تحت تعلیم من قرار بگیرد؟
حکاک گفت: رک و پوست کنده بگویم من کنجکاو هستم ببینم شما چگونه تدریس می کنید.
ماتسومورا غرید: من دیگر کاراته تعلیم نمی دهم او از گستاخی حکاک به شدت خشمگین شده بود چرا که او با وقاحت تمام می خواست استاد پیشین رئیس قبیله مربی یک حکاک گردد.
در این گیر و دار حکاک عقیده خود را تغییر داد و گفت:
اگر شما از تعلیم به من امتناع می ورزید آیا از یک مسابقه با من هم سرباز خواهید زد؟
ماتسومورا با حالتی ناباورانه جواب داد:
شما مرا به مبارزه می طلبید؟
حکاک جواب داد: بله دقیقا یک مبارزه جدی و عاری از امتیازات کلاس و تدریس و از آنجا که شما دیگر به رئیس قبیله تدریس نمی کنید احتیاجی به اخذ اجازه برای مبارزه با من را ندارید.
در صدا و چشمان حکاک نوعی گستاخی و غرور حس می شد چنانچه او اضافه کرد:
به شما اطمینان می دهم که من بهتر از او از خود دفاع می کنم.
ماتسومورا پرسید: فکر نمی کنید که زیاده روی می کنید؟ این درخواست مبارزه ای که به زد و خورد ختم شود نیست بلکه مسئله مرگ و زندگی است آیا شما با مبارزه تا حد مرگ موافقید؟
حکاک با حاضر جوابی و صراحت گفت: « من واقعا آماده مردن هستم. »
ماتسومورا گفت: در این صورت با خوشحالی آن را به شما پیشکش می کنم ولی بگذار در ابتدا یک ضرب المثل قدیمی را به شما یادآوری نمایم اگر دو ببر با هم بجنگند یکی از آنها آسیب می بیند و دیگری محکوم به مرگ است و می میرد.
وقتی ماتسومورا دید که حرفهایش تاثیری بر حکاک نگذاشت گفت:
من زمان و مکان مبارزه را به عهده شما می گذارم.
و بدین ترتیب قرار ملاقاتی برای ساعت پنج صبح روز بعد در محوطه قبرستان پشت قصر تاما گذاشتند راس ساعت مقرر دو مرد با یکدیگر رو به رو شدند. با ادای احترام تشریفات مرسوم آنها از فاصله چندین متری رو به روی هم قرار گرفتند.
اولین حرکت را حکاک انجام داد او فاصله موجود در بینیشان را به نصف رسانید مشت چپش را به صورت گدان به سوی حریف دراز کرد و مشت دست راستش را به نشانه آمادگی برای حمله ری کفل راستش به صورت کج قرار داد.
ماتسومورا با قرار دادن چانه اش روی شانه چپ با آرامش تمام و با گرفتن یک حالت معمولی شیزن تای به خود با او رو به رو شد.
این حرکتی بود که به نظر می رسید جای هیچ امیدی برای دفاع نبود حال آنکه حکاک برای ادامه حمله اش آماده گشت در آن لحظه ماتسومورا چشمانش را بازتر کرد و به عمق چشمهای حریفش خیره شد اگر چه ماتسومورا حرکتی نکرد ولی حکاک با نیرویی به سرعت صاعقه به عقب رانده شد و به زمین افتاد.
قطرات عرق بر پیشانی حکاک نشسته بود و از بغلهایش نیز به شدت عرق تراوش می شد. قلیش به تپش افتاد با احساس ضعف بر روی نزدیکترین تخته سنگ نشست. ماتسومورا هم برای استراحت همان کار کرد.
پس از لحظه ای ماتسومورا بانگ برآورد:
« آفتاب الان طلوع می کند بیایید کار را تمام کنیم. »
آن دو مرد از جا برخاستند و ماتسومورا دوباره همان حالت را به خود گرفت دوباره حکاک مبادرت به حمله نمود و به سمت حریفش هجوم برد ولی بار دیگر به وسیله نیرویی متوقف شد او پس از آن جریان قسم خورد که نیروی فوق الذکر فقط از چشمان ماتسومورا ساطع می شد.
حکاک با اینکه در مبارزه باخته بود ولی مثل یک مرد مصمم بود تا پای مرگ بایستد بدین جهت یک کیای (غرش قوی و بلند!) کشید او حریفان کوچکتر و ضعیفترش را با آن مرعوب کرده بود. ولی ماتسومورا بدون کوچکترین حرکتی همچنان ایستاد و یکبار دیگر حکاک با بی میلی تمام عقب‌نشینی کرد.
ماتسومورا پرسید: « چرا حمله نمی کنی؟ »
حکاک جواب گفت: نمی فهمم من قبل از این در هیچ مسابقه ای شکست نخورده بودم ولی بهتر است بمیرم تا در مبارزه ببازم به شما اخطار می کنم حال من به قصد سوتم جنگ تا آخرین قطره خون حمله می کنم.
ماتسومورا گفت: بسیار عالی هر طور که مایل هستید.
به ناگهان حکاک با تمامی مهارتی که داشت حمله خود را آغاز کرد ولی در همان لحظه فریادی از گلوی ماتسومورا بلند شد که پس از برخورد با تپه های دور دست بازگشت و انعکاس آن به گوش رسید.
همان گونه که برق چشمان ماتسومورا حکاک را فلج و بی حسی نموده بود همان طور هم کیای! او حکاک از حرکت بازداشت.
حکاک ناله سر داد که: « بس است من دیوانه بودم که شما را دعوت به مبارزه نمودم. هیچ همانگی و شباهتی بین مهارت من و شما وجود ندارد. »
ماتسومورا با فروتنی و ملایمت جواب داد:‌« این طور نیست شما از مهارت و روحیه والای جنگی برخوردارید اگر ما واقعا دست و پنجه نرم می کردیم به احتمال زیاد من شکست می خوردم. »
حکاک در اعتراض گفت: شما مبالغه می کنید حقیقت ین است که وقتی من به چشمان شما نگاه کردم خود را کاملا بی دفاع و درمانده یافتم و همه روحیه جنگیم را از دست دادم.
ماتسومورا به آرامی گفت: شاید ولی این موضوع در نتیجه تفاوت موجود بین من و شماست شما مصمم به کسب پیروزی بودید و من مصمم بودم در صورت شکست بمیرم.
او اضافه کرد: گوش کنید وقتی دیروز وارد مغازه شما شدم از سرزنش و توبیخ رئیس قبیله به شدت غمگین و سر شکسته بودم و وقتی شما از من خواستید به شما کاراته بیاموزم این عمل شما نیز موجب نگرانی من شد. ولی وقت ما ترتیب یک مسابقه را دادیم تمامی نگرانیهایم از بین رفتند. فهمیدم که موارد نسبتا کوچک ذهن مرا به خود مشغول داشته بودند صلاح تکنیک ها ، مهارت آموزش کاراته و تملق در مورد رئیس قبیله حفظ موقعیت ذهن مرا مشغول کرده بود.
من امروز عاقلتر از دیروز هستم من یک انسان هستم و یک انسان مخلوقی است آسیب پذیر و جایز الخطا موجودی که به احتمال زیاد نمی تواند کامل و بی عیب و نقص باشد. پس از مرگ او به عناصر اصلی وجودی خود رجعت می نماید یعنی به باد خاک ، آب ، آتش و هوا . ماده در اصل پوچ و فانی است همه اش باطل و پوچ است ما همچون چمن یا درختان جنگل هستیم.
مخلوقات جهان هستی برخاسته از روح هستی اند و خود روح هستی نه زنده است و نه مرده پوچی تنها مانع و سد برای ادامه زندگی است.
با این جمله ماتسومورا خاموش شد حکاک در اندیشه درس ارزشمندی که از کاراته کسب نموده بود ساکت بود او از یک استاد بدون کسب ضربه ای شکست خورده بود.
ماتسومورا به زودی به موقعیت قبلی خود به عنوان مربی خصوصی رئیس قبیله منصوب گردید.

*******************************************************************

کنوا مابونی

کنوا مابونی بنیانگذار شیتوریو کاراته دو در 14 نوامبر سال 1889 در شوری اوکیناوا به دنیا آمد. او به هفدهمین نسل از یکی از شجاع ترین مردان جنگی پادشاهی ریوکیو تعلق داشت. کنوا مابونی در کودکی از نظر فیزیکی ضعیف بود. اعضای خانواده او اغلب داستانهایی از رشادتها و دلاوریهای اجداد و نیاکانش برای او نقل می‌کردند و او همیشه رویای اینکه روزی از نظر فیزیکی قوی و مانند یکی از آنها شود را در سر می‌پروراند. در سن 13 سالگی کنوا مابونی به عنوان دانش آموز در مدرسه یکی از استادان معروف کاراته دو، استاد آنکو ایتوسو که در شوری زندگی می کرد پذیرفته شد. کنوا مابونی هر روز آموزش می دید، در هر شرایطی حتی در طوفان‌های سخت و نهایتا طی هفت سال او هنر کاراته شوری یا شوریته را آموخت.
وقتی کنوا 20 ساله شد، شروع به آموختن هنر کاراته ناها یا ناهاته نزد استاد کانریو هیگااونــّا کرد. که بعدها اصول این دو استاد بزرگ کاراته اوکیناوا اساس و پایه شیتوریو کاراته دو که توسط مابونی ابداع گردید، شد.
مابونی بعد از فارغ التحصیلی از دبیرستان و ترک خدمت نظام حدود ده سال در اداره پلیس اوکیناوا خدمت کرد. شغل او ایجاب می کرد که او به نواحی مختلفی از کشور برود و طی این سفرها این فرصت را داشت که نزد اساتید محلی کاراته‌دو شکل‌های دیگر این هنر را نیز بیاموزد. او همچنین هنر قدیمی ریوکان بودو Ryokan Budo" "را نیز فراگرفت.
آغاز قرن بیستم، دوره وسیعی برای گسترش کاراته بود. در سال 1910 کاراته به عنوان یک درس مجزا در برنامه مدارس ژاپن گنجانده شد و این به معنای شناسایی و قبول رسمی کاراته در ژاپن بود. اما هنوز هم کاراته فاقد یک تشکلیلات استاندارد، منسجم و منظم بود. اکثر اساتید بیشتر به آموزشهای فیزیکی بدن، مچ ها، آرنج ها و انگشتان با استفاده از ماکی وارا و کیسه شن توجه می کردند، در آْن دوره یونیفرم رسمی کاراته نظیر چیزی که امروزه می بینیم وجود نداشت.
در طی این سالها کنوا مابونی فعالیت آموزشی خود را آغاز کرد. مابونی و استادش با هم مدرسه کارته‌ای را به منظور آموزش این هنر رزمی تاسیس کردند. در 13 فوریه سال 1918 پسر ارشد او کنِِِِی متولد شد. در همان سال کنوا مابونی اقدام به معرفی کاراته در بین ژاپنی‌ها کرده و اساتید معروفی نیز در این امر او را یاری نمودند. او جلساتی را در خانه خودش با حضور گیچن فوناکوشی، چوجی هاناشیرو، چوشین چی بانا، توکودا، شیمپان شیروما، سیچو توکومورا و هوکو ایشی‌کاوا برای راهکارهای گسترش کاراته در ژاپن برگزار می کرد. علاوه بر این در سال 1918 به او افتخار اجرای کاراته در حضور شاهزاده کنی و شاهزاده کاچو در مدرسه اوکیناوا داده شد. در سال 1924 کنوا مابونی به عنوان مربی کاراته در دو مدرسه مشغول شد و مفتخر به اجرای کاراته در حضور شاهزاده تی تی بو نیز شد.
در سال 1925 مابونی و چند استاد دیگر، باشگاه کاراته اوکیناوایی را تاسیس کردند و رویای او برای تاسیس یک باشگاه ثابت آموزش کاراته به حقیقت پیوست. اکثر اساتید معروف کاراته مثل جوهاتسو کیودا، چوجون میاگی، موتوبو، چوموهاناشیرو، چوجواْشیرو، چوشین چی بانا و گوگنکی از مربیان این دوجو بودند.کنوا مابونی و چوجون میاگی از مربی‌های ثابت آن باشگاه بودند.
در آن دوران مربی‌ها بیشتر روی آموزشهای فیزیکی تمرکز می‌کردند. وقتی شاگردی از مربی می‌خواست تا چیزی را برای او توضیح دهد مربی به شاگرد فرصت می‌داد تا به او حمله کند تا سئوال او را با تکنیک‌های دفاعی مختلفی پاسخ دهد و آموزش آنان فقط تمرین مداوم همان تکنیک‌ها بود. همه اساتید تکنیک‌های مختلف و منحصر به فردی داشتند، اما شیوه اصلی آموزش همه آنها یکی بود، آموزش عملی.
سال 1927 سال مهمی برای کنوا مابونی بود. او با جیگورو کانو پایه‌گذار جودوی مدرن که برای تاسیس باشگاه جودو به اوکیناوا آمده بود ملاقات کرد. چوجون میاگی و کنوا مابونی فرصتی یافتند تا تکنیک‌های کاراته را برای کانو نمایش و توضیح دهند. کانو کاراته را فنی مناسب و ایده‌آل هم برای دفاع و هم برای حمله یافت و لذا در مورد ضرورت گسترش کاراته در ژاپن صحبت کرد. سخنان جیگورو کانو بقدری در روح و روان مابونی تاثیر گذاشته بود که وی تصمیم گرفت به اوزاکا برود و خودش را وقف گسترش و ملی کردن کاراته در ژاپن کند.
از آنجا یی که کاراته یک هنر اصیل اوکیناوایی بود، کنوا مابونی زمانی که به اوزاکا رفت با یک درک غلط از کاراته روبرو شد. در آنجا هیچ باشگاه عمومی برای کاراته وجود نداشت پس مابونی سعی کرد تا کاراته را در پاسگاه‌های پلیس و معابد بودائی تعلیم و ترویج دهد. انبوه تماشاچیان در پذیرفتن کاراته مشکل داشتند، کنوا مابونی تلاش شبانه‌روزی خود را جهت ترویج کاراته آغاز کرد، او حتی "تامه شیواری" ( شکستن آجر و تخته) را تمرین می‌داد تا نیروی این هنر رزمی را به عموم مردم نشان دهد. بعضی مواقع از کاراته در دعواهای معمولی استفاده می‌شد که این امر با ایدئولوژی کاراته تناقض داشت و به اعتبار آن لطمه می‌زد. پلیس هم سعی می‌کرد با کاراته مقابله کند چون مواردی وجود داشت که طی دستگیری مجرمان، پلیس مجروح می‌شد.
با وجود همه این مشکلات کنوا مابونی در راهی که انتخاب کرده بود ثابت قدم بوده و تلاشهای پی درپی او نهایتا به ثمر رسید و نتیجه آن تاسیس سازمانی با نام دای نیهون کاراته دو در سال 1931 شد. بعدها این سازمان به نیهون کاراته دو کای تغیر نام داد و منجر به پیدایش شیتوکای مدرن شد. اکثر اعضاء سازمان شاگردان خود کنوا مابونی بودند که امروزه هسته اصلی فدراسیون شیتوکای کاراته ژاپن را شکل داده‌اند.
بعد از جنگ جهانی دوم باشگاه‌های کاراته یکی پس از دیگری در مدارس و دانشگاهها افتتاح شدند. آنها مسابقات مختلفی را برگزار کرده و آماده میزبانی مسابقات قهرمانی در ژاپن می شدند. طی سالهای سخت جنگ جهانی دوم مابونی با وقف خودش برای گسترش و پیشرفت کاراته شیتوریو کمک شایانی به بازسازی ژاپن کرد. متاسفانه مرگ به او مهلت به ثمر رساندن سایر برنامه هایش را نداد و او در 23 می سال 1952 در گذشت.
کاراته شیتوریو که به وسیله کنوا مابونی ابداع شده بود از قسمتهای برجسته ای از کاراته شوری استاد ایتوسو و کاراته ناهای استاد هی گااونا اقتباس شده و نام شیتوریو از حروف شکل اول اسامی این اساتید شکل گرفته شده است. مابونی در حین آموزش شاگردانش در دوجو توجه زیادی به کاتاها می کرد. او معتقد بود که کاتاها هم شامل تکنیک‌های دفاعی و هم تکنیک‌های حمله‌ای هستند که مهمترین بخش کاراته به شمار می آیند و دانستن معنای هر حرکت در کاتا و اجرای درست آن ضرورت دارد. کنوا مابونی اولین نفری بود که اصول Bunkai Kumite و Hokei Kumite را معرفی کرد، که هدف و استفاده درست از هر کاتا را نشان می‌داد. نتیجه نهایی از آموزش کاتا به کاربردن تکنیک‌های کاراته مبارزه است. همچنین تمرین مداوم کاتا به انتقال اطلاعات و دانش موجود در کاتا به نسل بعد نیز کمک می کند. شیتوریو کاراته برخلاف سایر شیوه های کاراته کاتاهای بسیاری دارد.
به عقیده مابونی شاگردی که کاتا نمی داند و فقط کومیته تمرین می کند هیچوقت در کاراته پیشرفت نخواهد کرد و هیچوقت معنای کاراته را درک نخواهد کرد.
مدرسه شیتوکای کاراته فعالیت بین المللی خودش را آغاز کرد و اساتید سبک به آسیا، آمریکای لاتین، ایالت متحد امریکا و اروپا روانه شدند. در نوامبر 1990 نمایندگانی رسمی از کشورهای مختلف به منظور بحث و گفتگو برای گسترش کاراته در جهان و تاسیس فدراسیون جهانی شیتوریو کاراته در مکزیکوسیتی گرد هم آمدند. همین موضوع در هاوانا در طی اولین مسابقات قهرمانی کاراته شیتوکای آمریکا مورد بحث قرار گرفت و نهایتا در 19 مارس 1993 فدراسیون جهانی شیتوریوکاراته با مرکزیت توکیو و ریاست مانزو ایواتا تاسیس شد و نمایندگانی از 28 کشور جهان در اولین دوره مسابقات آن شرکت کردند .

افسانه های کاراته    

جوانى که حدود سه سال از آموزش او مى گذشت شروع به آزار و وحشت مردم دهکده مجاور کرد و هر هفته یک بار به نحوى براى ساکنین مزاحمت ایجاد مى کرد. یک روز بعد از ظهر هنگامى که سرگرم مردم آزارى بود تنه اش به یک پیرمرد خورد.

این اتفاق کوچک باعث خشم و عصبانیت جوان شد و در حالى که دشنام مى داد به پیرمرد گفت: «مگر جلوى پایت را نمى بینى؟!» مرد پیر در حالى که هنوز سر راه جوان ایستاده بود گفت: «فکر نمى کنید بایستى با مردم، خصوصاً سالخوردگان، مؤدب تر باشید؟» جوانک که سخت برآشفته شده بود با تمام نیرو ضربات مهلکى با مشت و لگد به پیرمرد وارد آورد و او را به زمین کوبید و در عوض تنها یک مشت از پیرمرد به سینه اش اصابت کرد. جوان، مغرور از این نبرد یکطرفه و آسیب جزئى، بادى به غبغب انداخت و خوشحال، پیرمرد را به حال خود رها کرد و رفت. گروهى از مردم که شاهد این ماجرا بودند به سراغ پیرمرد شتافتند و خواستند که کمکش کنند تا از زمین بلند شود ولى او بدون کمک از جا برخاست و در حالى که کاملاً سرحال به نظر مى رسید به سوى منزلش رفت.

پس از تقریباً دو هفته که از این ماجرا گذشت، قفسه سینه و قلب جوان شروع به سوختن و درد کرد و پس از هر غذا حالت تهوع به او دست مى داد. پس از پنج هفته او دیگر قادر نبود چیزى را در معده نگه دارد و در آخر هفته ششم بیش از ۱۰ کیلو از وزنش کاسته شد. در این وقت بود که جوان پى برد این حالت ناگوار که به مرگ ختم خواهد شد ناشى از همان ضربه ساده چند هفته پیش پیرمرد است. هنگامى که پیرمرد به بالین او آمد، جوانک از او عذرخواهى و تقاضاى بخشودگى کرد. پیرمرد چون دید که پسر واقعاً نادم و پشیمان است از سر تقصیرش گذشت و دارویى مخصوص به او خوراند. پس از یک هفته استراحت، به تدریج آثار سلامتى و تجدید قوا در او پیدا شد. مرد پیر سپس رو به جوان کرد و گفت که آمدن او به این دهکده به خواسته تقاضاى ساکنین صورت گرفته و هدف، رفع مزاحمت هاى جوان بوده است. او همچنین به جوان گفت که یک استاد کاراته است و کاراته، رگبار ضربات مشت و لگد نیست، هنر تمرکز بر ضربه و تعیین سرنوشت نبرد در یک لحظه و با یک ضربه است. بعد از آن جوان به شاگردى استاد پیر درآمد و از بهترین کارآموزان او شد.

************************************

 مرد اسطوره ای دنیای رزمی سوسای اویاما تنها کسی که در 3 روز موفق به شکست دادن 300 نفر از قویترین مبارزان زمان خود شد.سوسای اویاما مرد پر آوازه کاراته جهان٬ پس از چندین سال تمرین٬ ریاضت در کوهستان و پشتکار در فراگیری هنرهای رزمی و کسب تجربیات فراوان٬ توانست کاراته ای را ابداع نماید که محور آن بر پایه مبارزه آزاد٬ ذن (تمرکز)٬ تامه شیواری ( شکستن اجسام سخت) و بدن سازی بود.او معتقد بود مبارزه آزاد اوج کاراته می باشد٬ تا زمانی که کاراته کا نتواند مهارت های لازم را در مبارزه آزاد کسب نماید٬ نمی تواند مطمئن باشد که کاراته واقعی را یاد گرفته است. اگر کاراته کا به چند تکنیک کلاسیک٬ نمایشی و اجرای حرکات با پا و حرکات توبی(پرشی) اکتفا کند و تصورش این باشد که کاراته واقعی را یاد گرفته٬ بی شک در اشتباه می باشد٬ چرا که در این صورت می توان گفت او شکل ساده ای از ژیمناستیک را یاد گرفته نه کاراته را. اگر چه یک ژیمناستیک کار بهتر از یک کاراته کا یا رزمی کار می تواند حرکات نمایشی همراه با تعادل را به خوبی انجام دهد٬ ولی نمی توان به او گفت یک رزمی کار.او همچنین معتقد بود ممکن است هر یک از ما در قبال مسائلی ترسو باشیم٬ همه ما از باخت و یا از مرگ می ترسیم٬ اما عدم مقابله با مشکلات تنها باعث می شود که ما تا آخر عمر ترسو باقی بمانیم.شهامت تنها در عرصه مبارزه حاصل می شود و راه مطمئن برای پیروزی در مبارزه٬ آمادگی و اشتیاق برای به خطر انداختن جان است و من معتقدم تمامی اقشار مردم باید با انواع مسائل٬ مشکلات و خطرات روبرو شوند تا یاد بگیرند در هنگام بحران های شدید با آنها بجنگند و از آنها فرار نکنند.کسانی که روش های مقابله با این خطرات را یاد نگیرند٬ حتی از یک زن معمولی هم ترسوتر هستند٬ چرا که زن در هنگام به دنیا آوردن فرزند٬ شهامت روبرو شدن با خطر بزرگی را از خود نشان می دهد.پس انجام مبارزه (فول) به طریقه فنی و صحیح که هم مستلزم کار زیاد و هم کسب مهارت در اجرای تکنیک ها می باشد٬ ما را به این مسیر سوق خواهد داد.همچنین تا زمانی که در هنرهای رزمی اثری از رقابت های سنگین وجود نداشته باشد به چیزی شبیه رقص تبدیل خواهد شد و این گفته که: « ما هر وقت اراده کنیم٬ می توانیم همان ضربات و تکنیک هایی را که آموزش داده ایم با تمام قدرت به حریف وارد نماییم» توجیحی بیش نیست و صرفاً قصد امیدوار کردن هنرجویان را دارد.این مهم زمانی تحقق می یابد که هنرجو و استـاد, در مبارزه آزاد٬ روی حرکات و ضـربات واقعی تمرین نمایند؛ لذا در تمرینات کلاسیک این مهم محقق نخواهد شد.به نظر اویاما اگر قدرت به منظور زنده ماندن از دست برود٬ این شکست است و شکست یعنی نابودی. پیدایش هنرهای رزمی برای دستیابی به پیروزی است و به همین دلیل هم در هنرهای رزمی نیاز به رقابت احساس می شود.خلاصه ای از زندگی نامه اویاما:

 

1923 میلادی: ماسوتاتسو اویاما دان 10 و مبتکر کیوکوشین که بعداً به لقب سوسایِ سازمان جهانی کیوکوشین کای کان کاراته دست یافت در 27 جولای 1923 میلادی در جنوب غربی کره متولد شد.1925: اویاما توسط والدینش به منزل خواهرش در منچوری فرستاده شد.1930: در دوران اشغال کره توسط ژاپن به اتفاق خانواده اش به کشور ژاپن مهاجرت کرد و در آنجا به تحصیل و ورزش همت گماشت.1936: اویاما وارد مدرسه ای در سئول شد. در همین حین شروع به یادگیری کمپوی چینی کرد و پس از دو سال تمرین به دان یک ارتقا پیدا کرد.1938: در سن 15 سالگی پدرش او را به ژاپن فرستاد تا در مؤسسه هواپیمایی جوانان یاماناشی (Yamanashi) به تعلیم بپردازد. در این حین اویاما کاراته را زیر نظر گی چین فوناکوشی (Funakoshi Gichin ) آغاز کرد و هر روز دو ساعت به تمرینات خود با این استاد بزرگ ادامه داد. او قبل از اینکه کاراته را زیر نظر گی چین فوناکوشی بیاموزد، برای مدت کوتاهی جودو را در زمانی اندک فرا گرفت. 1940: اویامای جوان در 17 سالگی موفق به اخذ دان 2 (Ni-Dan ) در کاراته شد و وارد دانشگاه تاکوشوکو (Takushoku) گردید. او پس از گذراندن دوره خدمتش در ارتش دوباره به تمرین کاراته روی آورد.1945: اویاما تحقیقات در مورد کاراته را در موسسه ایوا (Eiwa) در منطقه سوگی نامیکو (Suginami-Ku ) واقع در توکیو آغاز کرد اما پس از سپری شدن 6 ماه موسسه مذکور تعطیل شد.1946: ماس اویاما وارد بخش تربیت بدنی دانشگاه واسدا (Waseda) گردید و در آنجا بود که با دو نفر از نویسندگان مشهور ژاپنی به نام های یوشی کاوا (Yoshikawa) و شیرو اوزاکی (Ozaki Shiro) آشنا و به مطالعات بیشتر درباره روش سامورایی پرداخت و پس از آن، جهت تمرین به منطقه مینوبو (Minubu ) رفت. اویاما زیر نظر معلمین مختلف کاراته تعلیم گرفت و خیلی سریع پیشرفت نمود و در همین سال (در سن 23 سالگی) به دریافت دان 4 کاراته دست یافت.1947: ماس اویاما در اولین دوره مسابقات سراسری ژاپن در کیوتو شرکت کرد و موفق شد تمام قهرمانان کاراته ژاپن را شکست دهد و مقام قهرمانی را از آن خود کند. دوران بعد از جنگ جهانی دوم دوران آشفتگی و زحمت برای ژاپنی ها بود و در همین دوران ماس اویاما اغلب دچار مشکلات ناشی از اشغال آمریکایی ها بود.1948: اویاما تصمیم گرفت زندگی خود را وقف کاراته کند، به همین علت 18 ماه تمرینات خود را به تنهایی در منطقه کوهستانی کیوسومی (Kiyosomi) واقع در استان چیبا (Chiba ) آغاز کرد.او برای مدت طولانی با تمرینات روزانه به قوی نمودن بدن و قدرت خود مبادرت ورزید و اجرای تکنیک های خود را به حد عالی رساند.1950: او پس از مراجعت از کوهستان در شهر چیبا اتاقی اجاره کرد و تمرینات خود را ادامه داد. ایشان تمرینات کشتن گاو را شروع کرد. به طور مثال طی چهار روز با 51 گاو وحشی به مبارزه پرداخت که چهار گاو را کشته و شاخ 47 گاو دیگر را با تیغه دست (شوتو) شکست و آنها را از پای درآورد. همچنین با یک گاو نر وحشی به مقابله پرداخت.1951: سوسای آموزش کاراته را در ارتش آمریکا که در ژاپن مستقر بود، آغاز کرد و بعد نیز تمرینات جودو را در شهر چیبا آغاز نمود و به دان 4 این رشته دست یافت.

1952: سازمان کاراته شهر شیکاگو وی را به آمریکا دعوت کرد. او در حدود 11 ماه توانست 32 مورد کارهای نمایشی را به اجرا بگذارد. وی در ایالات مختلف درس داد و در هفت مبارزه که در مقابل بکسورها و کشتی کچ کاران آمریکایی شرکت نمود به پیروزی نائل گردید و سپس به ژاپن بازگشت.1953: سوسای مجدداً به آمریکا رفت و این بار در شهر شیکاگو و در حضور تماشاچیان با یک گاو نر وحشی به مبارزه پرداخت و توانست این گاو را شکست دهد و شاخ او را نیز بشکند و با این کار در قاره آمریکا نیز بسیار مشهور شد.لازم به ذکر است سوسـای اویاما پس از شکسـت دادن گاو وحشی گفته است: هدف من قدرت نمـایی نبوده، بلکه می خواستم ثابت کنم انسان ها ذاتاً استعدادهایی دارند که اگر آنها را شکوفا سازند، می توانند بر همه چیز فائق گردند.1954: سوسای به ژاپن بازگشت و پس از3 ماه توقف و تمرین مستمر در توکیو، موفق گردید در بوسو (Boso)، اولین دوجوی خود را خارج از منطقه میجی رو (Mejiro) افتتاح نماید. معلمین این دوجو عبارت بودند از: «میزوشیما» و «یاسودا». 1955: سوسای به آمریکا دعوت شد، سپس به اروپا رفت، در این سفر با مردان بسیاری مبارزه کرد و برای اولین بار سر بطری شیشه ای را با تیغه دست خود شکست و موجب حیرت همگان شد. ایشان در شیکاگو مجدداً با یک گاو وحشی به مبارزه پرداخت، این امر موجب انتقاد باشگاه دوستی حیوانات گردید.1956: سوسای اویاما دوجوی دیگری در پشت دانشگاه «ریک کیو» افتتاح نمود که معلمین آن عبارت بودند از: «میزوشیما»، «یاسودا»، « ایشی یاشی» و «مینای موتو». این دوجو شروع کیوکوشین کای کان (مرکز کیوکوشین کای) بود.1964: در این سال توکیو هونبو (باشگاه مادر در توکیو) افتتاح شد و سازمان بین المللی کاراته تأسیس شد. اویاما به قدرت های فوق العاده ای دست پیدا کرده بود و این امر باعث شده بود اشکالات و نواقص دیگر سبک های موجود آن عصر را به آنها متذکر شود، اما آنها به جای اینکه عملکرد تمرین و شیوه های غلط خود را، برای انسجام بخشیدن و پر قدرت کردن هنر رزمی یک کشور تغییر دهند، با وی دشمنی کردند و یک شکارچی را برای کشتن وی اجیر کردند.شکارچی برای کشتن اویاما به جنگل رفت و او را پیدا کرد و در حالی که نزدیک اویاما می شد، اویاما نیز به نزدیکی وی می رفت، در یک لحظه در چند متری هم قرار گرفتند، شکارچی به محض نشانه رفتن به سمت اویاما با ضربه ناکایوبی اویاما مواجه شد (ضربه بند دوم انگشت بزرگ) و در دم جان داد. این امر باعث شد اویاما برای همیشه کاراته را کنار بگذارد. او به سمت منطقه کیوتو روانه شد و به محل زندگی شکارچی رفت. موضوع را به خانواده شکارچی گفت و با مشکلات زیاد یک سال رایگان برای آن خانواده کشاورزی کرد. او دیگر کیوکوشین را فراموش کرده بود و در طول این یک سال حتی یک تکنیک هم اجرا نکرد. در این مدت مردان زیادی برای حمایت اویاما به دیدنش می آمدند و از هر لحاظ به وی پیشنهادهایی می دادند، ولی اویاما به هیچ چیز غیر از خدمت کردن به خانواده آن شکارچی که ناخواسته کشته شده بود، فکر نمی کرد. بالاخره خانواده شکارچی به اویاما گفتند: تو دیگر وظیفه ای در قبال ما نداری و ما نیز از تو رضایت کامل داریم، تو نیز برای قوی تر شدن و خدمت به دیگران ما را ترک کن.اویاما بار دیگر به دنیای پر رمز و راز هنرهای رزمی بازگشت و خود ایشان بیان می کردند: پس از گذشت یک سال در حالی که حتی یک تکنیک هم نزده بودم، احساس می کردم قوی تر شده ام و تسلط بیشتری در اجرای فنون دارم.اویاما به یک کشتارگاه رفت و در آنجا ادعا کرد من می توانم با یک مشت خود، گاو را بکُشم. آنها تعجب کردند ولی برای ارضای حس کنجکاوی این مسئله را قبول کرده و به اویاما اجازه دادند که این کار را انجام دهد. اویاما روبروی یک گاو نر ایستاد و مشتی قوی به قسمت میانی سر گاو زد، گاو پس از خونریزی مغزی از پای افتاد و از آنجا بود که اویاما به نمایش خارق العاده خود، یعنی مبارزه کردن با گاوهای نر وحشی پرداخت. همچنین به مکان های مختلف جهان سفر کرد و این هنر خود را به نمایش گذاشت. او در طول زندگی خود با 51 گاو وحشی مبارزه کرد.اویاما برای به نظم درآوردن سبک خود، بسیار تلاش کرد؛ از جمله مبارزه کردن با افراد قوی دنیا. یکی از کارهای عجیب وی این بود که خود به نقاط دور دست دنیا سفر می کرد تا فردی قوی را برای مبارزه پیدا کند. یکی از سفرهای ایشان به تایلند و مبارزه با کبری سیاه بود. استاد اویاما برای مبارزه با قوی ترین مرد تایلند، که قهرمان جهان هم شده بود (در رشته موآی تای)، به آنجا سفر کرد. در تایلند همراه مترجم خود، به روستایی که محل زندگی کبری سیاه بود رسیدند. یک روز قبل از اجرای مبارزه وی با اویاما، مترجم، اویاما را برای گردش به رودخانه دِه برد. پس از رسیدن به رودخانه، اویاما به صحنه ای برخورد که برایش عجیب بود. وی پسر بچه ای را دید که میان آب است و دست های خود را روی هم قرار داده و در همان حالت به درون آب نگاه می کند. دخترکی هم آن طرف رودخانه برادر خود را نگاه می کرد؛ گویا که هر دو منتظر اتفاقی بودند. اویاما از مترجم خود سوال کرد: آنها در حال انجام چه کاری هستند؟ مترجم در پاسخ گفت: صبر کن تا خودت ببینی! پس از چند لحظه پسرک آب جلوی پایش را به کمک پای راست خود به حالت دورانی، به شکل یک گرداب درآورد و ماهی ای را که میان این گرداب بالا آمده بود، با دستانش گرفت و برای خواهرش پرتاب کرد. اویاما گفت: اوه! عجب عکس العمل سریع و چه پاهای پر قدرتی.او در پی کشف این قدرت برآمد. مقداری که جلوتر رفتند، دیدند که خانه های مردم دِه بالای درخت ساخته شده و مردم هم به خاطر این مسئله و برای اینکه هر روز می بایست چندین بار از این درختان بالا و پایین بروند، دارای پاهای قوی و سریعی هستند.بالاخره روز مسابقه فرا رسید، همه کبری سیاه را تشویق می کردند؛ وی دارای جثه ای قوی و کاملاً عضلانی بود. اویاما هم مصمم و با اطمینان کامل به میدان مبارزه نزدیک شد. مبارزه آغاز شد، تکنیک هایی با احتیاط کامل از هر دو مبارز رد و بدل می شد، تکنیک هایی که نمایانگر شناخت حریفان از یکدیگر بود.از یک سو کبری سیاه دارای پاهایی قوی بود و استقرار وی که به زبان ژاپنی داچی گفته می شود، بسیار فشرده و ضربات وی انفجاری و مهلک بود، از سوی دیگر مردم شعار می دادند: کاراته کار ژاپنی باید بمیرد! اویاما به مبارزه سختی دعوت شده بود. کبری سیاه حمله هایی فوق العاده سرعتی با گام های بلند داشت؛ اویاما در یک لحظه حرکتی به ذهنش خطور کرد که از یک پسر بچه کوچک دیروز یاد گرفته بود. او مانند پسرک ماهی گیر پاهایش را دور زانوی کبری سیاه حلقه کرد و با تمام قدرت، وی را به سمت بالا پرتاب کرد و با این حرکت غافلگیرانه، حریف به پشت نقش بر زمین شد و به نفس نفس زدن افتاد. اویاما دستش را گرفت و از او پوزش خواست و گفت این هنر را از پسر بچه ای که اهل همین دِه است، دیروز یاد گرفته ام و امیدوارم کارساز بوده باشد. کبری سیاه احترام عمیقی به اویاما کرد و ماجرا به خوبی تمام شد.یکی دیگر از کارهای فوق العاده مرحوم اویاما شکستن سر بطری بود. وی بارها و بارها این کار را در مکان های مختلف انجام داد. او همچنین قادر بود سنگ های رودخانه را با دستان خالی خرد کند، اما کاری که ایشان در مبارزه با تعداد زیادی از مبارزان و جنگجویان قوی کرد، بسیار جالب تر از مقام و لقب پدر شکستن اجسام سخت بود. در تاریخ هنرهای رزمی قبل از اویاما، یک کندوکار (هنر رزمی که توسط چوب دستی، شمشیر و ... انجام می شود)، توانسته بود مبارزه 200 نفره را با موفقیت انجام دهد، اما اویاما تصمیم گرفت با 300 نفر از بهترین مبارزان که بیشتر آنها از شاگردان قوی خود او و از قهرمانان جهان هم بودند مبارزه کند. او آنها را فراخواند و در سه روز پیاپی در هر روز با 100 نفر به مبارزه پرداخت و در آخر با اینکه ایشان آسیب دیده بودند باز اعلام آمادگی کردند، ولی دیگر کسی ابراز وجود نکرد.شاید به جرأت بتوان استاد ماسوتاتسو اویاما، این مرد اسطوره ای هنرهای رزمی را پیشگام و پیشرو معرفی هنرهای رزمی مشرق زمین در جهان معرفی کرد. این استاد کره ای الاصل که نام اصلی اش «جوی یونگ ای» می باشد، پس از 40 سال مطالعه و تحقیق جامع، بنیانگذار سبکی در کاراته شد که در واقع تلفیقی از کاراته ژاپنی، کمپوی چینی و ته کیهون کره ای بود. این سبک بعدها نام «کیوکوشین کاراته» را به خود گرفت و در حال حاضر این هنر اصیل در اقصی نقاط جهان تدریس و تمرین می شود.اگر بازیگرانی همچون بروس لی با بازی در فیلم های رزمی سهمی عمده در شناساندن این هنرها بخصوص «کانگ فو» در جهان ایفا کردند، استاد «ماسوتاتسو اویاما» این نقش را سال ها پیش، یعنی در سال1950 و در جریان اولین نمایش مبارزه خود با یک گاو نر وحشی که در شیکاگو انجام داد، به نمایش گذاشت. در این نمایش، استاد در مبارزه ای نفس گیر از پس این گاو وحشی برآمد. وی ابتدا با مشت مرگباری که به پیشانی گاو زد او را کاملاً گیج کرد و سپس با یک دست یکی از شاخ های گاو را از جا کند و با ضربه تیغه دست (شوتو اگه اوچی) شاخ دیگر گاو را شکست به طوری که شاخ گاو بین تماشاچیان پرتاب شد و جالب اینکه بعدها به اویامای گاو کُش مشهور گشت.استاد اویاما مؤلف چندین کتاب کاراته نظیر: «کاراته چیست؟»، « این هست کاراته» و «کاراته پیشرفته» نیز می باشد. ایشان به موازات فعالیت های انتشاراتی، به اقصی نقاط جهان سفر می کرد و به معرفی و نمایش هنر رزمی ویژه اش همت می گماشت. « طریقت کیوکوشین» آخرین کتاب این استاد فقید است که درباره مهمترین جنبه های فلسفی و اخلاقی «کیوکوشین کاراته» نگاشته شده است و همچنین درباره مشکلاتی که در آن زمان برای گسترش هنرهای رزمی وجود داشته است، به تفصیل به بحث می پردازد.سوسای ماسوتاتسو اویاما سرانجام در73 سالگی (1996 میلادی) و پس از 63 سال زندگی آمیخته با ریاضت در هنرهای رزمی، به علت ابتلا به سرطان ریه، دار فانی را وداع گفت و جامعه کاراته جهان را به اندوه و تأثر نشاند.سوسای طی وصیت نامه ای « شوکی ماتسویی» بهترین شاگردش را که یکی از اساتید ارشد و از قهرمانان وزن آزاد جهان در چندین سال متمادی بود، به عنوان جانشین خود انتخاب نمود.شوکی ماتسویی تنها فردی است که در سایه تمرینات سخت و مستمر زیر نظر شخص اویاما توانست در مدت دو ساعت و پانزده دقیقه بدون استراحت با صد نفر مبارزه کند و بر تمامی حریفان فائق آید و این کاری است بس مشکل و طاقت فرسا که از عهده هر فردی بر نمی آید.اویاما در زندگی دچار تحولات زیادی شد، سختی های بسیاری را تحمل کرد و ریاضت های زیادی برای ارتقای این هنر والا کشید، پس چنین نتایجی فقط و فقط برازنده ایشان است و بس. شاید برخی ها با خواندن این داستان ها و عجایبی که اویاما خلق کرده، با خود بگویند در تعاریف از اویاما اغراق شده است، اما لازم به ذکر است هر آن چیزی که تاکنون نوشته ایم و خواهیم نوشت، واقعیت دارد و در صورت تمایل می توانید نوشته های معتبر در مورد اویاما، خاطرات اویاما در مقاله های مختلف و حتی فیلم های مستند این استاد بزرگ را مشاهده کنید تا به این باور برسید که اویامـا یک واقعیت در هنـرهای رزمی بود و دیگر مسداق وی را نخواهیم یافت.اسم کیوکوشین توسط سوسای اویاما به کاراته ابداعی و جدید، که از نظر فنی کاملاً متفاوت با کاراته سنتی ژاپن بود، اطلاق شد و توانست ظرف مدت نه چندان زیاد نظر رزمی کاران، کارشناسان و دیگر علاقمندان داخلی و خارجی را به خود جلب نماید. اکنون با گذشت سالیان متمادی نه تنها رنگ کهنه گی چه از نظر فنی و چه از نظر استقبال عمومی نداشته، بلکه هنوز یک سبک رزمیِ دارای شخصیت و جاودان می باشد که دیگر سبک ها از این کاراته واقعی متأثر می باشند. امروزه کیوکوشین کاراته در تمام قاره های دنیا نفوذ کرده است. دنیای رزمی به خصوص کاراته دیگر شاهد تولد چنین مبتکر و استادی نخواهد بود. بعد از فوت این ابَرمرد که فقدانی بس بزرگ بود، پندها و اندرزها و تمرینات جسمی و روحی وی همانند یک یادگاری با ارزش، محفوظ و ماندگار است و هر ساله در سالروز فوت ایشان، نفرات برجسته ملی و بین المللی برای ادای احترام به زحمات و قدردانی بر سر مزار وی حضور می یابند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد